آدم همیشه در خطر شمرده شدن قرار دارد، این اتفاق ممکن ست روزی چند بار برایش بیوفتد و شمرده شود، به عنوان یکی از افراد یک ملت، به عنوان کارمند یک سازمان، به عنوان یکی از ملتزمین به یک نظام، به عنوان یک نفر آدم شاغل، آدم یارانه بگیر، آدم تحصیل کرده،آدم خوشبخت، آدمی که جز موفقیت های سازمان آموزش پروش، وزارت نیرو، وزارت علوم، وزارت مسکن، وزارت راه، وزارت کار، و ... محسوب بشود، به هر حال آدم چند کلاس درس خوانده، برق و آب و گاز دارد، به جبر چشم و هم چشمی با بقیه دخترکان فامیل و در و همسایه دانشگاه رفته، یه جایی برای شب خوابیدن دارد، از جاده و خیابان ها و راهها هوایی و زمینی شده است در تاخیر و ترافیک و دود و دم و سرطان و حناق استفاده می کند، برای تامین خرج ماتیک و بوتاکس و کفش و لباس و سینما و کنسرت و ژست های روشنفکری دیگر باید یک حقوق درست و حسابی داشته باشد و به این ترتیب در هر لحظه دارد شمرده می شود، به عنوان یکی از موفقیت های سازمان قطارهایی شهری هم حتی حساب می شود وقتی در تعداد مسافران سفر های درون شهری می شمارندش.
این یک چیز بدیهی است که وقتی نمایش آمار دادن یک مساله ی حیاتی برای بقا باشد به هر حال باید شمرد و شمرده شد،گاهی موضوع شمارش مهم می شود، به عنوان یک مثال ساده و پیش پا افتاده تصور کنید در یکی از جلسه های مدیریتی باشد که یک تعداد رقم روی یک نمودار نمایش شود، فرض را که بگذاریم بر نود و سه و زیر نمودار تصور کنیم که سنجش رضایت مشتری باشد و اسم پروژه ، پروژه ای باشد که مثلا من سرپرستش باشم، در این حالت برایم این سوال پیش می آید که در کدام ماژول رضایت مشتریان را سنجیده بودم که در خواب نوشته شده بوده و احتمالا در همان حالت خواب و اغما بارگذاری شده بود و چطور عدد نود سه شد و چرا مدیر مرکزم داشت توجیه می کرد آن هفت درصد را که مانع رسیدن رضایتمندی مشتریان به صد بود!