آدم این روزگار با کم وقتی یعنی با بهانه "وقت ندارم" خیلی برخورد می کند، چه از زبان خودش ، چه دیگران. نمی دانم، شاید اجداد من هم که رعیت بودند و یک زمین داشتند و همه ی تقلایشان برداشت محصول بیشتر از زمین برای خان آبادی شان بود،اگر کسی درخواستی داشت، مثلا کمک برای درو یا کاشت یا هر چیزی می گفتند "وقت ندارم" ، اما هرچه فکر می کنم می بینم این عبارت به زبان مردم آن دوران نمی رفته، اصلا به زبان زن ایلیاتی هم که دو دسته گیس بافته از کنار گوشهایش آویزان بوده و با دامن پر چینش می رفته تا فتیر بپزد روی ساج ،هم نمی آید که به هم عشیره اش بگوید "وقت ندارم" چشمم به کودکت باشد تا بروی بزغاله نیم جانت را که همراه گله نفرستادیش تا مبادا بمیرد ،شیر بدهی . اصلا نمی شود چه در اجداد پدری ام که رعیت بودند و روی زمینِ خان و میان باغِ دبیر کار می کردند و چه اجداد مادریم که عشیره بودند و مال و جانشان روی دوششان از ییلاق به قشلاق و عاقبت به زور اسکان داده شدند، "وقت ندارم" جا و مکانی داشته باشد.زبانشان نمی چرخیده به این دروغ ها. اینها خیلی امروزی و روشنفکر مآبانه است. با آدم های خاکی و بی تکلف میانه ندارد.
برنامه کار و زندگانی ام طوری شده ساعتی بیشتر در خانه ام،یعنی یک ساعت بیشتر "وقت دارم". هنوز نمی دانم این یک ساعت باید چه کار کنم ، دستهایم را می گیرم کنارم به حالت آویزان و هی فکر می کنم و حتی نقشه هم نمی کشم، بیکار و بیعار فکر می کنم چه خوب است یک ساعت بیشتر توی خانه بودن.همین طوری با دست هایی که آویزان است و دهانی نیمه باز مانده از اینکه "وقت دارم !" ساعت می گذرد.
آدم این روزگار حتی وقت هم که داشته باشد اما "وقت ندارد" ببیند دینش ، دنیایش، افکارش، اندیشه اش، اخلاقش، مرامش، مردانگی اش، پاکی اش و حق اش را به کدام خان خراج داده.