مهندس معمار روبرویی ام دارد در یک سررسید با خط ریز و تحریری چیزهایی می نویسد، شبیه یادداشت روزانه است، لیست نیست، عدد و رقم هم توی نوشته اش نیست،پشت سرهم است، پاراگرافی، این را از آشپزخانه که بیرون می آمدم دیدم ، خیلی وقت است توی سررسید یادداشت ننوشته ام، شاید اشتباه است، شاید هم یک عادت بیشتر نیست و فرقی نکند بنویسی یا ننویسی.
رفته بودم نسکافه بخورم، بدون شیر، چراغ آشپزخانه را خاموش کردم و همان جا روبروی پنجره ایستادم ، تا سرد شود و بنوشمش، نیامدم پشت میزم تا دو تا همکارم هم راحت باشند، برای خودشان توی نت چرخ بزنند و خبر ورزشی بخوانند و فیس بوکشان را زیر و رو کنند، بدون اینکه مواظب صدای صندلی من باشند یا چرخش گردنم.
همانطور که لیوان بدست غرق ترافیک خیابان شده بودم، هرچند خیابان هیچ چیزی برای غرق شدن ندارد، مگر چیزی بجز آدم های عصبی که شیشه را پایین می دهند و آشغال می اندازند روی آسفالت، یا دهن دره می کنند، یا انگشت اشاره شان را تا ته فرو می کنند توی سوراخ های گوش و دماغشان، یا با موبایل حرف می زنند عین حرف زدن با یک آدم زنده و واقعی، یا فحش می دهند ، یا سیگار دود می کنند، یا روشنش می کنند خاموشش می کنند، خاکسترش را می تکانند ، وینستون باشد یا مالبرو یا فروردین یا بهمن ،دودش یک اسپیرال می سازد که با حرکت دستت می توانی با آن بازی کنی سرت را گرم کنی یا ... چه فرقی دارد،مگر آن بیرون چیزی غیر از اینها هم هست، با اینحال توی همین وضعی که اتفاقا دم غروب هم می تواند باشد،می شود غرق شد،مثل یک فیلم صامت است وقتی از پشت پنجره ی دوجداره به بیرون نگاه می کنی و گمان می کنی کارگردان قبلا آدم ها را توی اتاقک هایی با دیوارهایی آینه ای گذاشته و به تک تکشان توضیح داده که هرکس چیزی جز تصویر خودش نمی بیند، تماشای این فیلم تو را غرق می کند. نه از آن غرق شدنهایی که خفه ات کند ، شاید هم کند.همان وقت یک نفر آمد که چیزی بردارد، تکانی خوردم ، گفت راحت باش، یعنی همان تکان را هم می توانستم نخورم.انگار نه انگار آدم باشم که با دیدن یک نفر دیگر این پا و آن پا می کند، یا گره ی دستش را باز می کند ،یا خودش را جمع و جور می کند یعنی فهمیدم که آمدی،یک نفر دیگر هستی، متوجه حضورت شدم، دیدمت،اینها را می خواهی بگویی، اما وقتی می گویند راحت باش، یعنی توی خودت باش، یعنی همان قدر که مهم نیست کجا هستی، چه کار می کنی، همان قدر هم نباید مهم باشد که دیگران کجا هستند ، اصلا هستند یا نیستند، می آیند یا نمی آیند، تو راحت باش ،توی اتاقک آینه ای خودت.