مرتیکه از توضیح اندام زنها و اینکه کدام برجستگی ها را نباید نامحرم ببیند فارغ می شود و البته آنقدر در توضیح مسائلِ مرتبط با برجستگی ها  مثال و نمونه می آورد که آدم مرده را به دندان قروچه می اندازند چه برسد به زنده اش ، آنهم کسی که دیوانگی یک لحظه بزند پس کله اش که این اراجیف را بخواهد بلافاصله بنویسد هرچند در این اوضاع و احوال که باید برای همه چیز جنگید ، که اصلا سال به کلی حماسه بار است، معلوم نیست چه کسی ما را آدم حساب می کند که ما خودمان را آدم حساب می کنیم!

بدون تلف شدن وقت به محض اینکه توضیحات لب و دهان و آرایش و برجستگی ها تمام می شود، یک نوحه پخش می شود که آدم از شرم سرخ می شود که چرا بعد از اینهمه حرفهای بی ... باید یک همچین نوحه ای پخش کنند. یک دفعه انگار همه چیز به طرز غمباری با هم قاطی می شود و مخاطب را به خجالت کشیدن وا می دارد.خب البته یک راه حل خوب برای اینکه سرخ و سفید نشوی این است که بدون واکنش بنشینی و اصلا ترتیب و محتوای برنامه ها برایت فرق نکند.یعنی یکجور انقباض دائم که هی آدم را کوچک و کوچکتر می کند.همان چیزی که نیل پستمن هی داد می زد بنده ی خدا و می گفت که بلکه مردم کمتر پای تلوزیون بنشینند.

من همیشه می گویم اهل این برنامه ها نبوده ام اما دیگران فکر می کنند این یکجور ادای ریاضت احمقانه است که مثلا نمونه اش اجتناب از زن و شراب و این جور چیزها بین جوجه کمونیست ها است.ولی واقعا اهل این برنامه ها نیستم، همان بهتر است که این چهار تا کانالِ همیشه هماهنگ با هم را تماشا نکنم.البته مغز کوچکم هرگز نتوانست درک کند که علت تعدد کانالها چیست وقتی روزهای مهم همه شان یک چیز پخش می کنند و روزهای غیر مهم هم بیش از آنچه بین فیس بوک باز ها مرسوم است از کپی پیست استفاده می کنند.

پ.ن:آن نوحه این بود : یادی که در دلها، هرگز نمی میرد، یاد شهیدان است.

بعدن نوشت: آدم وقتی عصبانی است نباید حرف بزند، در حقیقت الان که نیم ساعت از نوشتن این متن می گذرد می بینم که نباید آن یارو را مرتیکه خطاب می کردم، کمی غیر مودبانه است.

+ نوشته شده در شنبه دهم فروردین ۱۳۹۲ساعت ۱:۳۹ ب.ظ توسط zmb |