موتورش را تازه دوازده شب به بعد روشن می کردم، موتور کامپیوتر ذغالی ام را می گویم، سی پی یو 500و رم 64 و هارد 12.5 گیگ!
اصلش این بود که مرا وصل می کرد به اینترنت، تنها استفاده ای که می شد از آن کرد همان بود، و دیگر هیچ، هنگ کردن را آن موقع درک می کردم، که می خواستم دو تا کار را با هم انجام بدهد.
Looking up www. .com.....
Waiting for www. .com.....
وقتی به این جا می رسید چشم هایم را می گذاشتم روی هم،
از Transferring data from www. .comکه می گذشت ، کیفم کوک می شد، وصل شده بود، تمام بود!
آن شب های تابستان که الان یادش افتادم، داشتم دانته می خوانم، دوزخ دانته را.
دلم برای دانته تنگ شده ، همین امشب یک سرود از بهشتش را خواندم،سرود هشتم :
گردش افلاک که نقش خود را بر موم وجود خاک نشینان می زند، کار خویش را آنچنانکه شاید می کند، بی آنکه خانه ای را با خانه ای دیگر تفاوت گذارد...
آری خانه ای را با خانه ی دیگر تفاوت نمی گذارد،
یک سرود دیگر از بهشت می خوانم ،سرود دهم:
و اگر راه آنها خمیده نبود ، در آسمان بسیار نیروها بی حاصل می ماند و در این پایین تقریبا هر قدرتی از میان می رفت...
آری راهها باید خمیده باشند.