یک کتاب بود با کاغذ های گلاسه، جلدش قهوه ای بود، دو زبانه، فارسی و ایتالیایی، می آوردمش و می گذاشتم جلویم، تمامش ورق ورق شده بود، من دوستش داشتم، هر صفحه یک عکس از طبیعت بود و یک قطعه ی کوتاه شعر.

من از باغ معنا می آیم،که در آنجا، حیات کائنات گیاهی است، من دیدم آنجا کبوتر می رویید،من خنده را دیدم کز دستان پونه بالا می رفت، و اشک را ، کز چشمان نرگس پایین می آمد، من از باغ معنا می آیم، که در آن ، خون هیچکس را نمی توان ریخت!

سر ظهرهای پاییز و زمستان که آفتاب می افتاد تا وسط اتاق کتاب را می گذاشتم جلویم و ورق می زدم و شعر ها را می خواندم و هر عکس را چند دقیقه ی طولانی تماشا می کردم.

تمام صخره های عالم را بر گرده ی من بنهید، مرا وادارید تا از دامنه ی بلندترین کوه، خرسنگ های بزرگ را تا قله فراز آورم، و دوباره باز آورم، مرا که خویشتن را،  در ازدحام تقدیر گم کرده ام!

تفریح روزهای جمعه ام بود و مثل یک کار خیلی بزرگ و هیجان انگیز وقتی به یادش می افتادم دلم را به تاپ و توپ می انداخت ، انگار لابه لای برگ های کتاب چیزی بود که مرا دوست می داشت،عمیق.

در من رودی از شکفتن جاری است، دست فراز آور ، تا از شاخه ی بازوانم برگ طراوت بچینی!

جمله هایش را پس و پیش می کردم و جای ضمیر ها را عوض می کردم و وقتی برای دوستانم توی سررسید ها یا دفتر های خاطراتشان یادگاری می نوشتم یک جمله از آن کتاب هم آخر نوشته ام ضمیمه می کردم و فکر می کردم خیلی خوب میشد یادگاری ام.

من از آن سرزمینم که آفتاب را در آن به حراج نهادند و هرچیز چون دوست داشتن ارغوانی است!

بعضی از شعرها هر قدر هم که کوتاه بود، به نظرم یک فلسفه ی طولانی می آمد.

سلام بر درخت ، که غرور تملک ندارد، و حتاش اگر به سنگ زنند می بخشد، بین شهادت و شقاوت فاصله، به درازای تفنگی است، سلام بر درخت که تا زنده است، از او قنداق تفنگی نمی توان ساخت!

دلم می خواست یک روز من هم از آن عکس هایی که توی آن کتاب بود بگیرم ، دلم می خواست شعر ها را فراموش نکنم و هنوز هم خیلی هایش را فراموش نکرده ام و گاهی وقتی راه می روم و برای خودم زمزمه می کنم.

تا ذره ای از چشمه ی نور تو در من است، خورشید هم به گرد غبارم نمی رسد!

بعضی شعر هایش را اما هرگز برای کسی نخواندم، برای کسی هم ننوشتم.

درود بر آن لحظه ی طوفانی

که جهان جز تو هیچ نیست

و تو

در ردیف سپیدار ها ایستاده ای!

پ.ن:عنوان واشعار که ایتالیک نوشته شده اند از کتاب تا ناکجا ، ریکاردو زیپولی،علی موسوی گرمارودی ،انجمن فرهنگی ایتالیا – تهران، 1363

+ نوشته شده در شنبه بیست و هفتم مهر ۱۳۹۲ساعت ۱۰:۹ ب.ظ توسط zmb |