"خیله خب!" این عبارتی است که همه میگویند ولی نمی شود آنجور که می گویند نوشت، یعنی من هیچ جا نخواندم این "خیله خب" را، عبارتی که با خب، یا خیلی خوب یا هر چیز "خ"دار دیگری زمین تا آسمان فرق دارد. می خواستم بگویم خیله خب... باز هم شب عید آمد و ما ... نه، ما یک قبای* نیم بند داریم اما ما آگهی استخدام داده ایم و باز همان ماجرای عریض و طویل رزومه های بی ربط و آدم های بی ربط و بلاتکلیفی خودمان و کارهای روی هم مانده و حوصله ی من که اسفند ها، هوس همه چیز دارد غیر از نشستن.
آگهی استخدام دادن همیشه یک ماجرای بغرنج بوده و احتمال می دهم به همین شکل باقی خواهد ماند، همیشه بین رزومه ها کسانی هستند که حاضر به همکاری هستند یا به عبارتی دنبال کار می گردند، با هر حقوقی، و فقط مشکل "جا خواب" دارند، همیشه یکی دو ایمیل هست که هیچ فایلی همراهش نیست و طرف چند خط را دست و پا شکسته و چپ چین نوشته و اسم خودش را پایین مطلب گذاشته که هیچ ربطی به نام صاحب ایمیل ندارد و ذکر کرده که به شماره اش که معمولا یک خط اعتباری است زنگ بزنیم، همیشه تعداد زیادی رزومه هست از فارغ التحصیلان لیسانسه ای که تمایز درخواست همکاری شان نسبت به آن دو سه خطی که دیپلمه ها می دهند یک نفر ایمیل دار بفرستد، این است که، ایمیل برای خودشان است و البته لیسانس هم دارند.
شب عید است و همه سفارش می کنند مواظب کیفم باشم و موبایلم، حتی آدم های غریبه، شب عید است و خیلی ها فهمیده اند که اگر امسال دستشان را پیش پدرشان دراز کردند سال دیگر نمی شود، شب عید است و خیلی ها محل کار فعلی شان را تحمل کرده اند فقط به هوای اینکه عیدی و سنوات آخر سال را بگیرند و همه چیز را بیاندازند در همان شرکت لعنتی و بزنند بیرون. شب عید است و خیابان ها شلوغ است و من همه اش فکر می کنم مسافرم. به هر جا می رسم مقصد نیست، باز هم مسافرم.
*عید آمد و ما قبا نداریم/ با کهنه قبا صفا نداریم (اشرف الدین گیلانی معروف به نسیم شمال)