امروز از آن روزهای عجیب است، از آن روزهایی که یک خروار کار دارم، یک مشت رکورد که داده هایشان، مغایر با سلسله مراتب تعریف شده برنامه است ذخیره شدند و کاربر آنلاین هم دارند، جلویم است و مثل هندی ها که دیتابیس synch می کنند ، چند تا جدول جلویم است دارم دیتا ها را اصلاح می کنم. یک صفحه ی Aspx و یک فایل dll دارم و چند تا schedule و task که مات مبهوت مانده ام که باید از اینها چه طور به یک نتیجه ی درست برسم که آش شله قلمکار در نیاید!
الان یکی از آن حرفه ای های خجالتی هم آمد گفت می خواهد یک فایل swfو xml بدهد تا با آن هم شوربا بپزم!
یک کد اسپاگتی هم چند روز سرم را منفجر کرد تا راست و ریستش کردم که روی پنل جدید کار کند،رفته است دمو، اتاق مدیر عامل، ولی هنوز باگ هایش را نداده اند، خدا خیر بدهد نویسنده آن را ، چهار هزار خط فقط کد cs یک ماژولش بود، بگذریم از 1750 خط کد ascx اش!
آنوقت من دارم شرح دیوانگی می نویسم، فکر می کنم، چپ و راست ایمیل هایی که می آید را می خوانم، فکر می کنم، سوالهای آنلاین جواب می دهم، فکر می کنم ،ترانه گوش می دهم، فکر می کنم، دم به ساعت،چای می ریزم و داغ داغ می خورم، فکر می کنم ،با منشی حرافی می کنم،فکر می کنم، آفلاین می گذارم، فکر می کنم،آرشیو یاهو مسنجر می خوانم و لینک های به درد بخورش را که دوستانم فرستاده اند باز می کنم ، فکر می کنم،فیس بوک چک می کنم، فکر می کنم،سایت های تخصصی باز می کنم ، فکر می کنم، به لیست کارهایی که روی case چسبانده ام نگاه می کنم و به اولویت بندی شان، فکر می کنم،از پنجره سمت راستم بیرون را نگاه می کنم، فکر می کنم،فکر می کنم، فکر می کنم،
دیوانه می شوم.