امروز را در گوش خود می خوانم " جرات داری گام بزنی در این صحرای سخت خالی،
تیغ در دستت، و تن تو ، که جرات نداری گامی دیگر برداری و به تن خویش،به خویش ، نزدیک تر شوی، تیغ بر گلویت زنی، مذبوح، تا تو دیگر تو نباشی، آن دیگری باشی، مولود! زبان باز نکرده!جامه به تن ندوخته! محرِم!" تا فردا عیدم مبارک گردد!