دیروز صبح آنقدر عصبانی و آشفته بودم که درجه حرارت صورتم شاید بالای پنجاه درجه بود، داشتم می چسبیدم به سقف و نمی دانستم باید یقه ی چه کسی را بگیرم، یکی از Stored Procedure های Data Base دستکاری شده بود و یک سری دستور مزخرف در آن نوشته شده بود، محتوای دستورات نشان می داد خرابکارانه نیست و مثل یک تست است، اما مربوط به ماژولی بود که آپلود شده بود ، استثنا از این یک SP در آن ماژول استفاده نشده بود، ولی این امر کاملا تصادفی بود که از آن استفاده نکرده بودیم و اگر در لحظه ی آخر ما روش کارمان را تغییر نداده بودیم و از همان استفاده می کردیم افتضاح به بار می آمد!
مدیر عامل جلسه داشت و تا جلسه اش تمام شود من همین طور بالا و پایین رفتم ،به محض تمام شدن جلسه اش ، موضوع را گفتم، خیلی تعجب نکرد، فقط همان لحظه دستور داد رمز ها عوض شوند، رمزها را عوض کردیم ، هنوز مانده ام چه کسی این کار کرده است!
دم غروب جلسه گذاشت و یک برنامه کاری چند ماهه داد، حرف که می زد خیلی سعی می کردم دهانم باز نماند، فکر می کردم از ریاضی مهندسی هم که پاس کردنش برایم خیلی سخت بود، سقیل تر بود حرفهایش، همه ی تمرکزم را گذاشتم تا بفهمم چه می خواهد، تا جزییات را فراموش نکنم.
حالا پاهایم را فرو کرده ام در شن های ساحل،موج، آب شور دریا را می پاشد به صورتم چشمهایم به یک پروسس که 98 درصد CPU گرفته و 1.8 G حافظه، است، کاش می شد Performance خودم را هم با یک Task Manager میدیدم!