وقتی یک برنامه نوشته ای که دیتای غلط در دیتابیس ثبت کرده و افتضاح به بار آورده، وقتی حال نداری ببینی این گندی که خورده است به داده ها از کجاست، وقتی یک سری دیتای تکراری را اشتباها توی بیشتر از پنج هزار تا فایل ذخیره کرده ای برده ای داده ای به مدیر عامل و رویت هم نمیشود بروی پس شان بگیری و اصلاحشان کنی، وقتی همکارت بیکار است و منتظر ،که تکلیفش را تو تعیین کنی و اصلا حوصله ی فکر کردن به تحلیل ماژول های جدید را نداری که برایش کارش را تعریف کنی و او هم هی در وب چرخ می خورد،وقتی بعد از ظهر جلسه ی دمو داری و شصت درصد کار را در پنج روز انجام داده ای و چهل درصدش هم مانده، وقتی چای می ریزی می گذاری کنار دستت بعد انقدر نمی خوریش که یخ کند و یک قلپش حالت را بهم بزند ، وقتی تشنه ای ولی ته گلویت انگار یک چیزی چسبیده است که نمیگذارد حتی یک قطره آب هم برود پایین، وقتی حوصله ی شنیدن هیچ کلمه ای را نداری و یک آهنگ اکسیژن بدون کلام را با بالاترین ولوم گوش میدهی، وقتی سرت پر از درد است و پر از حرف ، وقتی آسمان را به زمین دوخته اند و تو این وسط پرس شده ای،
وقتی پنجره های باز را هی زیر و رو می کنی و اصلا یادت نمی آید داشتی چه کار می کردی، یا شاید اصلا کاری نمی کردی، تازه می خواستی یک کاری شروع کنی، وقتی اصلا یادت نمی آید چه کاری بود که می خواستی شروع کنی، وقتی نزاری، نالانی، درهمی، بی تابی.
و بعد ...پنجره چت یاهو مسنجر باز می شود ، یک دوست حالت را می پرسد، اول می گویی خوبم، بعد شروع می کنی به حرف زدن، به اینکه "فقط گوش کن و نپرس"، و او فقط گوش می کند،می گویی رنج می کشی، اندوه دارد خفه ات می کند و او فقط گوش می کند و بعد ... شروع می کند به گفتن، از خدا ، از عظمتش ، از اینکه دیروز همکارش حرکت یک سیارک را از کنار زمین نشانش داده و احتمال برخورد سیارک به زمین را برایش تحلیل کرده، از اینکه او کوچکی خودش را دیده ، خدا را دیده، و تو ...خدا دارد از یک آی دی، از پنجره ی کوچک چت با تو سخن می گوید . سر می بری در گریبانت، زمزمه کن! ...یا ذالجلال الکرام... بی تسبیح...یا ذالجلال و الکرام...بی شماره...یا ذالجلال و الاکرام...بی طمع...یا ذالجلال الکرام...بی صدا...یا ذالاجلال و الاکرام...بی فریاد...یا ذالجلال و الاکرام...بی خودت...یا ذالجلال و الکرام...بی "من"...یا ذالجلال و الکرام!